جشن تولد یک سالگی
تا چشم رو هم گذاشتیم نفسمون یکساله شد و من و مامان یک سال به تجربیاتمون اظافه شد . شاید اولا احساس هیچ پدری رو درک نمیکردم اما الان میفهمم پدر و مادر بودن چقدر سخته و دوست داشتم تا پدر و مادر خودم در قید حیات بودن و من کف دست و پای جفتشونو میبوسیدم که چه زحمتا برای من کشیدن و ... . عشق بابا از اونجایی که من و مامان عاشق جشن و شادی هستیم پس برات دوتا تولد گرفتیم: پیش تولد و تولد . هوراااااا پیش تولد همه ی دوستات همسن خودت بودن و همه زنبور و پروانه . بزرگ مرد من تولدت مبارک. ...
نویسنده :
مامان مونا وباباعلی و خاله مهسا
0:43