بازدید از برج میلاد
ازونجاییکه که تازگیها رادوین همش چشماش دنبال برج میلاد هست برای همین تصمیم گرفتیم که بریم بازدید از برج . در ضمن کشیدن یه نقاشی از برج ما رو راسخ تر کرد برای این بازدید. با حوصله ی تمام همه قسمتهای دیدنی را نگاه کردیم و لذت بردیم و در این بین جوانمرد کوچکمون عاشق داستان رستم و سهراب شد و اخر شب که میخواست بخوابه به من گفت مامان من دلم خییلیی برای سهراب سوختش چرا رستم و سهراب به هم دیگه نگفتن ما با هم بابا و بچه هستیم.،خلااااصه این داستان یک هفته تو خونمون ادامه داشت:
اول تعریف داستان.
دوم دلسوزی برای نقشهای داستان.
سوم من هیچ وقت بابامو فراموش نمیکنم و همیشه میشناسمسش که یه موقع مثله رستم و سهراب نشیم .
اینم یه سری عکس از رادوین و برج میلاد
این دو تا جوجه منتظر غذا هستن
اول تعریف داستان.
دوم دلسوزی برای نقشهای داستان.
سوم من هیچ وقت بابامو فراموش نمیکنم و همیشه میشناسمسش که یه موقع مثله رستم و سهراب نشیم .
اینم یه سری عکس از رادوین و برج میلاد
این دو تا جوجه منتظر غذا هستن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی